سيره‌ قرآني‌ امام‌ علي‌(ع‌)

پدیدآورمحمدرضا حکیمی

تاریخ انتشار1388/11/21

منبع مقاله

share 330 بازدید
سيره‌ قرآني‌ امام‌ علي‌(ع‌)

استاد علامه‌ محمدرضا حكيمي‌

اي‌ علي‌(ع‌)، اي‌ پيشواي‌ مؤمنان‌ و متقيان‌! در اين‌ دنياي‌ كثيف‌،من‌ به‌ تو متوجه‌ هستم‌. من‌ از هر كس‌ هرچه‌ ديدم‌ غلط‌ بود...1
نيما يوشيج‌
نزديك‌ به‌ 40 سال‌ پيش‌، اينجانب‌، در كتاب‌ «سرود جهش‌ها»نوشتم‌:
وجود علي‌، براي‌ بشريت‌، موقعيتي‌ بود كه‌ كم‌تر مانند آن‌ دست‌مي‌دهد، ولي‌ دردا و فسوسا، كه‌ در برابر اين‌ رود باري‌ كه‌ مي‌خواست‌خروشنده‌ و غلتان‌، از دامنة‌ كوه‌هاي‌ عظيم‌ فضيلت‌ و احساسات‌ وعلم‌ و عدالت‌ و تقوي‌ سرازير گردد، و مرغزار زندگي‌ را- تا غروب‌هنگام‌ ابد- سيراب‌ سازد، سدهايي‌ قرار داده‌ شد، و به‌ گفتة‌ ولتر-فيلسوف‌ معروف‌ فرانسوي‌-: «آخرين‌ ارادة‌ محمد(ص‌) انجام‌ نشد،زيرا او علي‌(ع‌) را منصوب‌ كرده‌ بود».2
آري‌، اگر اجتماع‌، هر صبح‌- همراه‌ نشريات‌ يوميه‌- يك‌ كتاب‌نيز دربارة‌ زندگي‌ علي‌(ع‌) به‌ دست‌ مردم‌ بدهد زياد نيست‌، بلكه‌ تنهاراه‌ زنده‌ نگاه‌داشتن‌ نواميس‌ ارزشمند زندگي‌ همين‌ است‌ و بس‌، كه‌زندگي‌اي‌، علي‌روش‌ و اجتماعي‌، علي‌پسند بسازيم‌. و در اين‌ راه‌ اگرنيروي‌ شورانگيز ولاي‌ علي‌، و معنويت‌ خلاق‌ تشيع‌، و نشاط‌ سازندة‌طبقة‌ جوان‌، به‌ همگامي‌ برخيزند، به‌ رسيدن‌ به‌ مقصود اميدهاخواهيم‌ داشت‌.3
زندگي‌ بشر در كرة‌ خاكي‌، مانند خيمه‌اي‌ است‌ كه‌ بايد همواره‌ستون‌ ميان‌ آن‌ افراشته‌ و استوار باشد (برپا نبود خيمه‌ بي‌ستون‌)، تابشريت‌، در سراسر نقاط‌ زمين‌، از شهر، روستا، كوه‌، صحرا، دريا و...و از ضعيف‌ترين‌ تا قوي‌ترين‌، همه‌ بتواند در زير آن‌ جاي‌ گيرند، و به‌همة‌ مواهب‌ و نعمت‌هاي‌ ارض‌ الهي‌ «و الارض‌ وضعها للأنام‌»(الرحمن‌، 55/10)
«خداوند زمين‌ را براي‌ بهره‌وري‌ همة‌ مردم‌ زمين‌ قرار داد»برسند؛ و در ساية‌ اين‌ خيمة‌ افراشتة‌ حيات‌ و مواهب‌، با عدل‌ و داد،راه‌ تكامل‌ را بپويند، و سعادت‌ ابدي‌ را بجويند. و يقين‌ اين‌ ستون‌يعني‌ ستون‌ خيمة‌ حيات‌ بشر، عدالت‌ است‌.
ليكن‌ آنچه‌ در تاريخ‌ تاكنون‌ گذشته‌ است‌ جز اين‌ بوده‌ است‌.ظالماني‌ سياسي‌، و بدتر از آنان‌ ظالمان‌ اقتصادي‌- و مفسدان‌في‌الارض‌ مالي‌- همواره‌ اين‌ ستون‌ فرازمند را فرو افكنده‌ وشكسته‌اند، چرا؟ براي‌ اين‌ كه‌ همه‌ كس‌ نتوانند از ساية‌ گستردة‌عدل‌ و داد بهره‌ ببرند، و تنها خود آن‌ ستمگران‌ و سنگدلان‌ وجانورخويان‌ بتوانند زندگي‌اي‌ ظلماني‌ و پليد و پر از حق‌ربايي‌ وستمروايي‌ را، بر سر پا دارند، و با حريم‌گذاري‌ و «باند» بازي‌، وويژه‌خواري‌، همه‌ را محروم‌ و نيمه‌ محروم‌ سازند، و از همة‌فرصت‌هاي‌ تربيتي‌ و اخلاقي‌ فردي‌ و اجتماعي‌ باز دارند، و ازداشتن‌ فرهنگ‌ بي‌بهره‌ گردانند؛ و سپس‌ خود و نزديكانشان‌ مانندحيوانات‌ پرواري‌- به‌ تعبير امام‌ علي‌(ع‌)-4 به‌ قيمت‌ پايمال‌ شدن‌اكثريت‌ هر جامعه‌اي‌ از جوامع‌ بشري‌، به‌ هرچه‌ مي‌خواهند برسند، وسر در آخور مال‌ و قدرت‌ و رفاه‌ و شهوت‌ داشته‌ باشند، و خورشيدحيات‌ طيبه‌ انساني‌ و قرآني‌ را به‌ مذبح‌ كشند و شهيد كنند.
پيامبران‌ الهي‌ همواره‌ مي‌كوشيدند، و همه‌ گونه‌ تلاش‌مي‌كردند، تا عمود استوار حق‌ و عدل‌ هميشه‌ در ميان‌ بشر برپا باشد،و سايبان‌ حيات‌ و تكامل‌ پيوسته‌ بر افراشته‌ ماند، و خورشيد فضيلت‌و ارزش‌ها هماره‌ بتابد، تا همة‌ انسان‌ها بتوانند از مزاياي‌ حيات‌انساني‌ برخوردار گردند... اين‌گونه‌ بود، و نسل‌ها مي‌آمدند ومي‌رفتند، و آفتاب‌ طلوع‌ و غروب‌ مي‌كرد، و دوره‌هاي‌ «فترت‌»سپري‌ مي‌گشت‌، و بشريت‌ در جهنم‌ سوزان‌ ستمگري‌ اقتصادي‌مي‌سوخت‌، يا ستمگري‌ حاكماني‌ كه‌ خودشان‌ و فرزندانشان‌- مثل‌هميشه‌- سرمايه‌دار بودند، و دست‌ در دست‌ سرمايه‌داران‌ چپاولگرو همسود با آنان‌ داشتند.
پس‌ از فترت‌ عيسوي‌، عصر محمدي‌ آغاز گشت‌، پيامبراكرم‌(ص‌) مبعوث‌ شد، و پس‌ از آشكار ساختن‌ دين‌ اسلام‌ براي‌نخستين‌ گام‌ از عدالت‌ و اجراي‌ عدالت‌ آغاز كرد، چنان‌كه‌ امام‌محمدباقر(ع‌) مي‌فرمايد:
ابطل‌ ما كان‌ في‌ الجاهلية‌ و استقبل‌ الناس‌ بالعدل‌...5،
پيامبر(ص‌) هرچه‌ در جاهليت‌ بود (از سرمايه‌داري‌ و تبعيض‌ وتفاوت‌، ظلم‌ و جنايت‌) همه‌ را باطل‌ و ناروا اعلام‌ كرد، و كار را با مردم‌با اجراي‌ عدالت‌ آغاز نمود.
و چون‌ دور نبوت‌ خاتم‌ پايان‌ گرفت‌، حضرت‌ محمد(ص‌) به‌ امرخدا و نزول‌ آيات‌ غدير، استوارترين‌ ستون‌ خيمة‌ حيات‌ و عدالت‌ رادر جاي‌ خويش‌ نصب‌ كرد؛ و چنان‌ صحنه‌اي‌ براي‌ اجراي‌ اين‌ امرعظيم‌ و كامل‌ كنندة‌ دين‌ خدا6، ترتيب‌ داد، كه‌ چشم‌ تاريخ‌ و بشريت‌تا همارة‌ تاريخ‌ بدان‌ خيره‌ است‌. خاتم‌ پيامبران‌(ص‌)، در برابرچشمان‌ خورشيد تابان‌ و در كنار بركة‌ خشك‌ و غدير سوزان‌«جُحفه‌»، در زير سايه‌ درختان‌ تاغ‌ بياباني‌، و با حضور بيش‌ ازصدهزار تن‌ از اصحاب‌7- كه‌ در آخرين‌ سفر حج‌ پيامبر(ص‌)(حجة‌الوداع‌)، شركت‌ كرده‌ بود- علي‌(ع‌) را چونان‌ استوارترين‌ستون‌ عدالت‌ و عماد حقيقت‌، در كانون‌ حيات‌ بشري‌ نصب‌ كرد...
و اكنون‌ علي‌ ماند و قرآن‌ و قرآن‌ و علي‌ (علي‌ مع‌القرآن‌ و القرآن‌مع‌ علي‌)8. حال‌ بايد بر طبق‌ اين‌ كتاب‌ قسط‌ و عدل‌، قسط‌ و عدل‌اجرا گردد. و اساسي‌ترين‌ مشكل‌ قريش‌ حجاز و سرمايه‌داران‌ بازارمكه‌ با قرآن‌، از نخست‌، همين‌ نكته‌ بود كه‌ قرآن‌ مي‌گفت‌ بايدعدالت‌ اجرا شود، ظلم‌ و چپاول‌، تبعيض‌ و شقاوت‌، ويژه‌خواري‌ وطغيان‌ مداري‌ برافتد.
تا اينجا كه‌ قرآن‌ خوانده‌ شود، و تجويد و ترتيل‌ و ترشيح‌ وتحفيظ‌ داشته‌ باشد مشكلي‌ نبود، بلكه‌ همه‌ جنگ‌هاي‌ نظامي‌ وسپس‌ نبردهاي‌ فرهنگي‌، براي‌ آن‌ بود كه‌ به‌ قرآن‌ عمل‌ نشود، وآياتي‌ مانند «ان‌ الله‌ يأمر بالعدل‌» (نحل‌، 16/90) و «ليقوم‌ الناس‌بالقسط‌» (حديد، 57/25) مطرح‌ نگردد.
بازار مكه‌- به‌ رياست‌ ابوسفيان‌ (سرمايه‌دار معروف‌ اموي‌)- بادربار بيزانس‌ و بازرگانان‌ آن‌ سامان‌، معاملات‌ و تجارات‌ خارجي‌وسيعي‌ داشت‌. و بدين‌گونه‌ اهرم‌هاي‌ مهم‌ چپاول‌ سرزمين‌ حجاز دردست‌ تجار اموي‌ بود. و قرآن‌ يكباره‌، مانند رعد و برقي‌ كه‌ دل‌ شبي‌سياه‌ و زمستاني‌ را بشكافد، شب‌ سياه‌ جاهليت‌ سياه‌تر را شكافت‌ وتودة‌ سياه‌روزگار و سران‌ سياهكار قريش‌- و هم‌ يهود و مسيحيان‌همكار با آنان‌ را- به‌ مبارزه‌ طلبيد. و همة‌ معيارهاي‌ جاهليت‌ وتكاثر و فخر فروشي‌ و مال‌اندوزي‌ و شخصيت‌سازي‌هاي‌ كاذب‌ وموهوم‌ را پايمال‌ كرد. پس‌ مشكل‌ اصلي‌، آيات‌ اين‌ كتاب‌ غيرعادي‌بود كه‌ اجازه‌ نمي‌داد با عامل‌ قدرت‌، فواصل‌ طبقاتي‌ ايجاد كنند، وخون‌ توده‌ها را بمكند. و جواناني‌ خام‌ و فاقد تربيت‌ ديني‌ و سلامت‌اخلاقي‌، به‌ اتكا به‌ حاشية‌ امني‌ كه‌ دارند، از قدرت‌ استفاده‌ برند، وخون‌ و مال‌ مردم‌ را بر خود حلال‌ دانند. قرآن‌ كتاب‌ قسط‌ بود و علي‌تجسم‌ اعلاي‌ قسط‌... پس‌ مشكل‌ علي‌ و مشكل‌ قرآن‌ يكي‌ بود:اجراي‌ عدالت‌...
تاريخ‌ بي‌عدالت‌ و بي‌عدالتي‌ها با علي‌ روبرو شد... و دست‌ابوسفيان‌ها و يهود پول‌ پرست‌ جزيرة‌ العرب‌، از آستين‌هايي‌ ديگردرآمد، تاريخ‌ راه‌ خود را عوض‌ نكرد، بلكه‌ علي‌(ع‌) را از سر راه‌ خودبرداشت‌. و سير تاريخ‌ به‌ بشريت‌ صدمه‌اي‌ جبران‌ناپذير زد، نه‌ به‌علي‌(ع‌). تاريخ‌ از علي‌(ع‌) چه‌ چيز را گرفت‌؟ حكومت‌ چندساله‌ وفرصت‌ اجراي‌ عدالت‌ را، اما آيا توانست‌ درخشش‌ ابدي‌ علي‌(ع‌) رااز او بگيرد؟ و انسانيت‌ را از خضوع‌ در برابر او بازدارد؟ و عدالت‌ او راهماره‌- چونان‌ تنديس‌هاي‌ والايي‌ها- ياد نكند؟
ابرها با خورشيد چه‌ مي‌كنند؟ آيا مي‌توانند تشعشع‌ آفاق‌ گسترخورشيد را براي‌ هميشه‌ بپوشانند؟
علي‌(ع‌)، مربي‌ و امامي‌ است‌ كه‌ اهل‌ ملل‌ و اديان‌ عالم‌ (حتي‌دانشمندان‌ ماركسيست‌ مانند پطروشفسكي‌)، به‌ عظمت‌ او اقرارمي‌كنند. اديب‌ جهاني‌ مسيحي‌، جرج‌ جورداق‌ لبناني‌، او را «صوت‌عدالت‌ انساني‌» مي‌نامد، و پنج‌ جلد كتاب‌ بي‌نظير دربارة‌ اومي‌نويسد، و دست‌ تمنا به‌ سوي‌ تاريخ‌ مي‌گشايد، و به‌ تاريخ‌ خطاب‌مي‌كند: آيا نمي‌شود- به‌ نام‌ تكرار تاريخ‌- يك‌ عليّبن‌ ابيطالب‌ديگر به‌ بشريت‌ ارزاني‌ داري‌؟
چهرة‌ علي‌(ع‌)، در هاله‌اي‌ اثيري‌، از عدالت‌ و انسان‌ دوستي‌، هرلحظه‌ بر زندگي‌ بشريت‌ مي‌تابد، و خون‌ عدالت‌، كه‌ به‌ هنگام‌ «نمازصبح‌»، از پيشاني‌ نوراني‌ او بر محراب‌ ريخت‌، هر بامداد خورشيد رابيدار مي‌كند، تا فرياد علي‌(ع‌) را همگان‌ بشنوند: عدالت‌، عدالت‌... وسرانجام‌ اين‌ عدالت‌ است‌ كه‌ بر همه‌جا و همه‌ چيز حاكم‌ مي‌گردد و«عدل‌ آفاقي‌» و «عدل‌ انفسي‌»، هر دو به‌ پايداري‌ مي‌رسند. كساني‌كه‌ بر ضد عدالت‌ سخن‌ مي‌گويند- به‌ هر بياني‌ و در هر مكاني‌- يادر عقل‌ نابالغند، يا بردة‌ بردگان‌ شكم‌ و چيزهاي‌ ديگرند، يا از سرخباثت‌ ذاتي‌، دشمن‌ اكثريت‌ بشرند، و منكر انسان‌ و انسانيت‌.
آري‌:
از صداي‌ سخن‌ «عدل‌» نديدم‌ خوشتر***يادگاري‌ كه‌ در اين‌ گنبد دوّار بماند
با اجازة‌ حضرت‌ خواجه‌، بر جاي‌ واژة‌ «عشق‌»، در بيت‌ فوق‌زيباي‌ او- در اين‌جا- واژة‌ «عدل‌» گذاشتيم‌، به‌ اين‌ عذر، كه‌ اگرعشقي‌ كه‌ خواجه‌ مي‌گويد عشق‌ ابدي‌ كلي‌ نيست‌ (كه‌ حتماً همين‌است‌) سخني‌ پوچ‌ است‌، و اگر عشق‌ ابدي‌ كلي‌ است‌، عشق‌ به‌خداست‌، و عشق‌ به‌ خدا از عشق‌ به‌ انسان‌ جدا نيست‌، و عشق‌ به‌انسان‌ از عشق‌ به‌ عدالت‌ جدا نه‌.
اگر كسي‌ عاشق‌ كمال‌الملك‌ باشد، عاشق‌ تابلوهاي‌ او نيزهست‌. و اگر كسي‌ عاشق‌ حافظ‌ باشد، عاشق‌ غزل‌هاي‌ او نيز هست‌.پس‌ عشق‌ حقيقي‌ و الوهي‌ از عشق‌ به‌ بندگان‌ خدا- كه‌ غزل‌ها وتابلوهاي‌ خدايند- جدا نيست‌. و عشق‌ به‌ بندگان‌، همان‌ عشق‌ به‌عدالت‌ است‌.
آري‌، اين‌، سخن‌ عدالت‌ است‌ كه‌ به‌ خورشيد گرمي‌ مي‌دهد، وبه‌ حيات‌ روح‌، و به‌ زندگي‌ معني‌... و اين‌، علي‌بن‌ ابيطالب‌(ع‌) است‌كه‌ خورشيد افراشته‌ترين‌ منظومة‌ عدالت‌ است‌، در همة‌ آفاق‌تجلي‌وحضور، و سرآمدترين‌ جلوة‌ فتوت‌وجوانمردي‌ است‌ دربيكران‌هاي‌ تامل‌ و عبور، و خون‌ جاري‌ است‌ در همة‌ عصرها وعرصه‌هاي‌ شهادت‌.
پس‌ دم‌زدن‌، از نام‌ اين‌ قديس‌ عرصات‌ قدوسي‌، و اين‌ پرورندة‌ارواح‌ جبروتي‌، و اين‌ شاهد حقانيت‌ هدايت‌ قرآني‌، و اين‌ چكيدة‌رسالت‌ محمدي‌، و اين‌ محراب‌ تعبد خون‌ در اثير فجر سبوحي‌، واين‌ دست‌هاي‌ خشن‌ كارگرانه‌ در نخلستاني‌ وقفي‌، و اين‌ دوش‌خسته‌ از حمل‌ خوراك‌ براي‌ كودكان‌ يتيم‌ كوفي‌، و اين‌ مساواتگراي‌بي‌مانند در تاريخ‌ همة‌ ارزش‌هاي‌ بشري‌، و اين‌ «فرياد عدالت‌انساني‌»، و اين‌ تنها پناه‌ همة‌ بي‌پناهان‌ پهنه‌هاي‌ رنجزاد زندگي‌،...آري‌، دم‌ زدن‌ از نام‌ اين‌ الگوي‌ الوهي‌، و انفجار عدالت‌ در لحظه‌هاي‌حضور هستي‌... چندان‌ هم‌ ساده‌ نيست‌. علي‌ علي‌ گفتن‌، غير ازعلي‌وار زندگي‌ كردن‌ و رضاي‌ خاطر علي‌ را- با اجراي‌ عدالت‌-به‌دست‌ آوردن‌، و حاكميت‌ اسلامي‌ داشتن‌ است‌. بايد- اگر نام‌علي‌(ع‌) در كار است‌- عدالتي‌ را كه‌ مرده‌، و هفت‌ كفن‌ پوسانده‌است‌، و وضع‌ اقتصاد معيشتي‌ ملت‌ را، از اوايل‌ دورة‌ قاجار تا سقوط‌رژيم‌ سابق‌، بسيار ظالمانه‌تر، فاسدتر، طبقاتي‌تر، تكاثري‌تر ومحروم‌كش‌تر كرده‌ است‌، از نو زنده‌ كرد. اما چگونه‌ و با كي‌، و با كدام‌كساني‌ امين‌...، خداترس‌ و معتقد به‌ آخرت‌ و سؤال‌ و جواب‌، و قاطع‌و مرد. آيا با همين‌ امتحان‌ داده‌هاي‌ بردة‌ دنيا و مال‌ و رسواي‌ هوي‌ وهوس‌ و شهوت‌ و غضب‌- در هر لباسي‌- مي‌توان‌ دم‌ از«اميرالمؤمنين‌(ع‌)» و «رفتار علوي‌» زد؟ «هيهات‌ هيهات‌ لماتوعدون‌» (مؤمنون‌، 23/36)
من‌ مطلعم‌ كه‌ بعضي‌ از بزرگان‌ طالب‌ آنند كه‌ حاكميت‌اسلامي‌- به‌ بركت‌ نام‌ اميرالمؤمنين‌ (ع‌)- يا شبه‌ اسلامي‌ در قرن‌بيستم‌ و با اين‌ انقلاب‌ خونبار- و پر زيان‌ در قياس‌ ماده‌- تحقق‌يابد. آري‌، در قرن‌ بيستم‌، در زماني‌ كه‌ كسي‌ مانند فيدل‌ كاسترو به‌ايران‌ مي‌آيد، و متواضعانه‌ به‌ مقبرة‌ امام‌(ره‌) مي‌رود، و از خانة‌مسكوني‌ امام‌ بازديد مي‌كند، درست‌ چيست‌؟ درست‌ اين‌ است‌ كه‌اين‌ همه‌ جنايت‌ و رشوه‌خواري‌ دلبخواهي‌ يا اضطراري‌ و ديگربي‌عدالتي‌ها و حق‌كشي‌ها و خانواده‌هاي‌ محروم‌ ده‌ها درجه‌ زير فقرنباشند، تا آنچه‌ كاسترو در تأييد انقلاب‌ ايران‌ مي‌گويد، به‌جا باشد.
من‌ سال‌هاي‌ پيش‌- سال‌ 42ـ43- در مشهد، در ماه‌ رمضان‌(ساعت‌ 5/12 تا 5/1)، در برخي‌ محافل‌ كه‌ دانشگاهيان‌ نيز در آن‌حضور مي‌يافتند سخنراني‌ داشتم‌. در يكي‌ از روزها از ارزش‌هاي‌انسان‌ دوستانه‌ و تعاليم‌ عدالت‌ گسترانة‌ امام‌ علي‌(ع‌) سخن‌مي‌گفتم‌، و به‌ برخي‌ از جوهره‌هاي‌ تشيع‌ اشاره‌ مي‌كردم‌... يك‌ روزدر پايان‌ سخنراني‌، يكي‌ از دانشجويان‌ فاضل‌ و مطلع‌ از مسائل‌اقتصاد و سياست‌ و اوضاع‌ روز جهان‌، نزد من‌ آمد و گفت‌: دوست‌داشتم‌ كه‌ امروز فيدل‌ كاسترو در اين‌ محفل‌ بود، و اين‌ سخنان‌ رامي‌شنيد، تا پي‌ مي‌برد كه‌ اسلام‌ چيست‌ و چه‌ دارد؟
و امروز پس‌ از 40 سال‌ از آن‌ واقعه‌ و بيش‌ از 20 سال‌ از انقلاب‌اسلامي‌ ايران‌، آيا اگر كاسترو به‌ همه‌ جاي‌ ايران‌ از جمله‌ ادارات‌قضايي‌ و بازار سر مي‌زد، چيزي‌ بود كه‌ به‌ او بفهماند كه‌ اسلام‌چيست‌ و علي‌ كيست‌ و پيام‌ تشيع‌ براي‌ انسانيت‌ كدام‌ است‌؟
آري‌، اگر بخواهيم‌ كمي‌ به‌ نام‌ علي‌(ع‌) نزديك‌ شويم‌، بايدبرخي‌، از نزديك‌ترين‌ كسان‌ به‌ خود، و برخي‌، از خود بياغازند. و آياكارد دستة‌ خود را مي‌برد، آيا كسي‌ مي‌تواند باور كند كه‌ اين‌ جماعتي‌كه‌ ميان‌ حاكميت‌ اسلامي‌- و احياناً مرداني‌ منزه‌- نفوذ كرده‌ و به‌قدرت‌ها و پست‌ها رسيده‌اند، يعني‌ اين‌ خيل‌ انسان‌هاي‌ متكاثر واترافگر سرمايه‌ پرست‌، كه‌ خود و نزديكانشان‌ بر جان‌ و مال‌ وهمه‌چيز مردم‌، به‌ نام‌ مظلوم‌ترين‌ دين‌ عالم‌ (اسلام‌)، و مظلوم‌ترين‌مرد عالم‌ (علي‌)، مسلطند، دست‌ از اينها همه‌ بردارند و بگذارنددوباره‌ بويي‌ از اسلام‌ و عدالت‌ اسلامي‌ در اين‌ مملكت‌، بوزد، و يك‌قطره‌ از خون‌ شهيدان‌ (كه‌ هر از گاهي‌ هزاران‌ جنازه‌ از جنازه‌هاي‌آنان‌ در كاروان‌هايي‌ در سراسر ايران‌ تشييع‌ مي‌شود، و اي‌ كاش‌كاسترو در يكي‌ از اين‌ تشييع‌ها شركت‌ داده‌ شده‌ بود)، باز زنده‌ شودو كارگر افتد.
حكومت‌ اسلامي‌ پيشكش‌، عدالت‌ علوي‌ (كه‌ همان‌ عدالت‌اسلامي‌ و قرآني‌ است‌ نه‌ چيز ديگر)، نيز پيشكشتان‌، بگذاريد انسان‌در برابر چهار نفر بيگانه‌ از اسلام‌ و مطلع‌ از اوضاع‌، خجالت‌ نكشد وبتواند اسم‌ اسلام‌ را بر زبان‌ بياورد!
من‌ وظيفة‌ شرعي‌ و وجداني‌ و انقلابي‌ و انساني‌ و اجتماعي‌ خودمي‌دانم‌، كه‌ در فرصت‌هاي‌ مناسب‌ حقايق‌ دين‌ و تعاليم‌ قرآن‌مبين‌، و تربيت‌ محمدي‌ و عدالت‌ علوي‌ و ماهيت‌ غدير و پيام‌ اصلي‌عاشورا را در ضمن‌ نوشتارها و رساله‌هايي‌ در اختيار نسل‌ جوان‌بگذارم‌.
من‌ اين‌ نوشتار را به‌ جوانان‌ بي‌پناه‌ ايران‌ تقديم‌ مي‌كنم‌:
از دختر و پسر، از دانشگاهي‌، حوزه‌اي‌ و ديگر جوانان‌،
جواناني‌ كه‌ عملكردهاي‌ ضد قرآني‌ و ضد علوي‌ شماري‌چپاولگر، و افكار شماري‌ ديگر بي‌اطلاع‌ از ماهيت‌ اسلام‌ محمدي‌علوي‌ (و برخي‌ معلول‌الفكر و مجهول‌الهدف‌- تا اندازه‌اي‌-)،رشته‌هاي‌ ايمان‌ با صلابت‌ و استعمار شكن‌ آنان‌ را از هم‌ مي‌گسلد،و باور مقدس‌ را- كه‌ در اثير ابديت‌، نور حيات‌ آنان‌ است‌- از دل‌هاي‌ساده‌ و خوش‌باور آنان‌ مي‌ربايد. و كجا كه‌ فرصت‌ كتاب‌ خواندن‌داشته‌ باشند و بتوانند حقايق‌ دين‌ و سيرة‌ علي‌(ع‌) را خود به‌دست‌آورند؟
مبلغان‌ مسلك‌هاي‌ استعماري‌ و باطل‌، و عقايد هجو، و نفوذيان‌طرّار فرهنگي‌ و اقتصادي‌ و... ارزش‌هاي‌ جاويد را مورد هجوم‌ قرارمي‌دهند. از آن‌ روز كه‌ خون‌ ملك‌المتكلمين‌ و شيخ‌ محمد خياباني‌ وبعدها نواب‌ صفوي‌- و ديگر آزادگان‌ و آزادي‌خواهان‌ اين‌ سرزمين‌-بر زمين‌ ريخت‌... تا امروز روز ايران‌زمين‌، از خون‌ خشك‌ نشده‌است‌، و انسان‌ ايراني‌ از تشييع‌ جنازه‌ شهيد فارغ‌ نگشته‌ است‌. و دربرابر، كساني‌ به‌ ريش‌ اين‌ ملت‌ مي‌خندند، و به‌ دليل‌ همدستي‌، ياداشتن‌ «حاشية‌ امن‌» (كه‌ لعنت‌ خدا بر آن‌ باد). مال‌ جامعه‌ را چپاول‌مي‌كنند و خون‌ مردم‌ را مي‌مكند و چه‌ بي‌پناه‌ است‌ ملت‌ ايران‌؟ وچه‌ غريب‌ است‌ اسلام‌؟ و چه‌ مظلوم‌ است‌ اميرالمؤمنين‌(ع‌)، مظلوم‌حتي‌ به‌ دست‌ مدعيان‌ دوستي‌؟!
باري‌، جوانان‌ عزيز! اگر مي‌خواهيد «اميرالمؤمنين‌ امام‌ علي‌بن‌ابيطالب‌(ع‌)» را بشناسيد، اين‌ است‌ گوشه‌هايي‌ از شناخت‌اميرالمؤمنين‌(ع‌):
1) اميرالمؤمنين‌(ع‌)، به‌ مالك‌ اشتر گفت‌: «به‌ هنگام‌ رسيدن‌ به‌قدرت‌، نور چشمان‌ و نزديكان‌ و وابستگان‌ را به‌ خود نزديك‌ مساز، وبراي‌ آنها «حاشية‌ امن‌» درست‌ مكن‌، زيرا نزديكان‌ قدرت‌، ويژه‌خوارند و تجاوزگر؛ اينان‌ به‌ حقوق‌ مردم‌ دست‌ درازي‌ مي‌كنند، و تن‌به‌ عدل‌ و انصاف‌ و قانون‌ نمي‌دهند، تو ريشة‌ اينان‌ را قطع‌ كن‌»: (ثم‌انّ للوالي‌ خاصّةً و بطانة‌ فيهم‌ استئثار و تطاول‌...)9
2) روزي‌ سرمايه‌داران‌ نزد اميرالمؤمنين‌(ع‌) آمدند، و گفتند: مابه‌ اسلام‌ خدمت‌ كرده‌ايم‌ و از مال‌ خود هزينه‌ داده‌ايم‌... اكنون‌ جانب‌ما را رعايت‌ كن‌! فرمود: «اين‌ قرآن‌ است‌ در پيش‌ روي‌ ما، و اين‌سيره‌ و رفتار پيامبر(ص‌) است‌ كه‌ هنوز ما فراموش‌ نكرده‌ايم‌. از نظرقرآن‌ هيچ‌كس‌ بر ديگري‌ برتري‌ ندارد مگر به‌ تقوي‌ و پايبندي‌ به‌ارزش‌ها. آيا شما بر خدا و پيامبر خدا منت‌ مي‌گذاريد كه‌ به‌ اسلام‌درآمده‌ و به‌ آن‌ خدمت‌ كرده‌ايد؟ اگر راست‌ مي‌گوييد بايد خدا را شكركنيد، كه‌ شما را به‌ دين‌ اسلام‌ هدايت‌ كرد نه‌ اين‌ كه‌ ويژه‌خواهي‌كنيد و در طلب‌ رانت‌خواري‌ و موافقت‌هاي‌ اصولي‌ باشيد، وپست‌هاي‌ پولساز، و تأسيس‌ شركت‌هاي‌ دزدپرور...»10
3) اميرالمؤمنين‌(ع‌) مي‌فرمود: «خداوند بر حاكم‌ اسلامي‌ واجب‌كرده‌ است‌ كه‌ زندگي‌ او با پايين‌ترين‌ فرد جامعه‌ همسطح‌ باشد، تااگر كسي‌ دچار فقر و كمبود شده‌ باشد، ناراحت‌ نشود، و مسؤولان‌جامعه‌ را با خود همسان‌ ببيند.» (كي‌ لايتبيغ‌ بالفقير فقره‌)11
4) اميرالمؤمنين‌(ع‌) مي‌فرمود: «حاكم‌ اسلامي‌ نبايد درمهماني‌هاي‌ اشرافي‌ كه‌ اشخاص‌ فرودست‌ در آنها دعوت‌ نشده‌اند وحضور ندارند، و فقط‌ سفره‌ها و مهماني‌ها و سالن‌هاي‌ عروسي‌،خاص‌ اشراف‌ است‌- در هر لباس‌- شركت‌ كند، و نبايد بر سر چنين‌سفره‌هايي‌ بنشيند»12
5) روزي‌ در ايام‌ عيد قربان‌. دختر اميرالمؤمنين‌(ع‌)، گردنبندي‌از بيت‌المال‌- با ضمانت‌- به‌ عاريه‌ گرفت‌ كه‌ پس‌ از سه‌ روزبازگرداند؛ اميرالمؤمنين‌(ع‌) چنان‌ بر مسؤول‌ بيت‌المال‌ خشم‌ گرفت‌كه‌ گفت‌ اگر دخترم‌ آن‌ را به‌ ضمانت‌ نگرفته‌ بود، دست‌ او را به‌ نام‌دزد بيت‌المال‌ قطع‌ مي‌كردم‌. آن‌گاه‌ سطح‌ برخورد را عوض‌ كرد و ازمؤاخذة‌ يك‌ مسؤول‌ مالي‌ به‌ اندازة‌ بلنداي‌ آفتاب‌ بالاتر برد، و به‌ خوددختر دربارة‌ ضرورت‌ مساوات‌ در جامعه‌ اسلامي‌، سخني‌ گفت‌ كه‌چون‌ خورشيد تا هماره‌، لحظات‌ حيات‌ بشري‌ را گرم‌ و سرشارمي‌سازد، فرمود: «آيا همة‌ زناني‌ كه‌ از مدينه‌ به‌ كوفه‌ آمده‌اند، امروز،اين‌چنين‌ گردنبندي‌ دارند، كه‌ تو مي‌خواهي‌ داشته‌ باشي‌؟ اي‌ دخترعلي‌! مگذار شيطان‌ بر تو مسلط‌ شود.» (يعني‌ تفاوت‌خواهي‌ وفاصله‌هاي‌ طبقاتي‌، از اعمال‌ پليد شيطاني‌ است‌، و بر باد دهندة‌جامعه‌ و ارزش‌ها)13
6) اميرالمؤمنين‌(ع‌) مي‌فرمود: «مبادا تصور كنيد جامعه‌ بدون‌اجراي‌ عدالت‌ اصلاح‌ مي‌شود. اصلاحات‌ بدون‌ اجراي‌ عدالت‌ (وبراساس‌ مكتب‌هاي‌ اقتصاد سرمايه‌داري‌)، چيزي‌ است‌ كه‌ عاملان‌نفوذي‌ استعمار ديكته‌ مي‌كنند، و خواب‌ و خيالي‌ بيش‌ نيست‌ (الرعية‌لا يصلحها الا العدل‌14 ــ توده‌ را جز اجراي‌ عدالت‌، چيزي‌ اصلاح‌نمي‌كند). و جز عدالت‌، چيزي‌ ننگ‌ مفاسد جامعه‌هاي‌فاصدالاقتصاد را برطرف‌ نمي‌سازد.
7) اميرالمؤمنين‌(ع‌) مي‌فرمود: «پست‌ها و مقام‌هاي‌ حكومتي‌ واداري‌، امانت‌ است‌ در دست‌ شما، نه‌ دكة‌ چپاول‌ اموال‌ عمومي‌ وغارت‌ اموال‌ خصوصي‌» (و انّ عملك‌ ليس‌ لك‌ بطمعة‌، و لكنّه‌ في‌عنقك‌ امانة‌...)15
8) اميرالمؤمنين‌(ع‌) مي‌فرمود: «بايد بر بازارها و نرخ‌ها وترازوها نظارت‌ شود، و ناظر خائني‌ كه‌ پول‌ مي‌گيرد و از ستم‌هايي‌ كه‌در خريد و فروش‌ بر مردم‌ بي‌پناه‌ مي‌رود چشم‌ مي‌پوشد، به‌شديدترين‌ وجه‌ مجازات‌ شود... تازيانه‌ بخورد، و دور شهر گردانده‌شود تا همة‌ مردم‌، خائنان‌ را بشناسند»16
9) اميرالمؤمنين‌(ع‌) مي‌فرمود: «اگر حسن‌ و حسين‌ خطايي‌كنند، كم‌ترين‌ گذشتي‌ در حقشان‌ نخواهم‌ كرد»17
10) اميرالمؤمنين‌(ع‌) مي‌فرمود: «من‌ هنگامي‌ كه‌ به‌ حاكميت‌شما رسيدم‌ چند درهم‌ و اندكي‌ لباس‌ مندرس‌، كه‌ خانواده‌ام‌ بافته‌اندداشتم‌، حال‌ اگر به‌ هنگام‌ پايان‌ كار، بيش‌ از اين‌ چيزي‌ داشتم‌،خائنم‌ و به‌ جامعه‌ و مردم‌ خيانت‌ كرده‌ام‌»18
11) اميرالمؤمنين‌(ع‌) هميشه‌ مانند يك‌ كارگر پركار كار مي‌كرد،و از زحمت‌ خود نخلستان‌هايي‌ پديد آورده‌ بود، هنگامي‌ كه‌ درآمداين‌ نخل‌ها را مي‌آوردند (و گاه‌ مبلغ‌ زيادي‌ هم‌ مي‌شد) همه‌ را به‌مستمندان‌ و نيازداران‌ مي‌داد، و سپس‌ به‌ بازار مي‌رفت‌ و شمشيرخود را براي‌ فروش‌ عرضه‌ مي‌كرد. و مي‌فرمود: «اگر شام‌ امشب‌ رامي‌داشتيم‌، شمشيرم‌ را نمي‌فروختم‌».19
و در آخر هم‌ نخلستان‌هايي‌ را كه‌ به‌دست‌ خود پديد آورده‌ بودوقف‌ كرد و به‌ «اوقاف‌ علي‌» معروف‌ بود.
12) اميرالمؤمنين‌(ع‌)، يكي‌ از شخصيت‌هاي‌ بسيار برجسته‌ ومشهور شيعة‌ بصره‌، يعني‌ ابوالاسود دئلي‌ را، در بصره‌ به‌ منصب‌قضاوت‌ گماشت‌. سپس‌ اندكي‌ نگذشته‌ بود كه‌ او را- با وجودنداشتن‌ نيروي‌ انساني‌ كافي‌- از قضاوت‌ عزل‌ كرد. ابوالاسود پرسيد:چرا معزولم‌ كردي‌، من‌ كه‌ نه‌ جنايتي‌ كرده‌ام‌، نه‌ خيانتي‌. فرمود:«درست‌ است‌، ليكن‌ يك‌ روز ديدم‌ به‌ هنگام‌ سخن‌ گفتن‌ با مراجعه‌كننده‌ به‌ دادگاه‌ صدايت‌ را كمي‌ بلندتر از او كرده‌اي‌!؟»20
اي‌ روزگار!
اي‌ روزگار، مي‌شنوي‌! و مي‌شنوي‌ كه‌ علي‌(ع‌) چه‌ گفت‌ و چه‌كرد؟ و مي‌شنوي‌ كه‌...
چه‌ دادگاه‌هايي‌ را اسلامي‌ مي‌نامند؟
اي‌ روزگار، اگر مردم‌ از اسلام‌ ببرند و بي‌دين‌ شوند (مردمي‌ كه‌نمي‌دانند حقيقت‌ اسلام‌ چيست‌، و حاكم‌ اسلامي‌ كيست‌، وعملكردش‌ چگونه‌ بوده‌ است‌ و دادگاه‌ اسلامي‌ يعني‌ چگونه‌دادگاهي‌؟)، آيا گناه‌ آن‌ به‌ گردن‌ علي‌(ع‌) و ابوالاسود عزل‌ شده‌ است‌،يا...
13) اميرالمؤمنين‌(ع‌) گناه‌كاران‌ را به‌ توبه‌ فرا مي‌خواند، و اصرارنداشت‌ كه‌ هر طور شده‌ آنان‌ رسوا شوند، اجراي‌ حد، در اسلام‌،دربارة‌ بعضي‌ گناهان‌، براي‌ پاك‌ شدن‌ خود شخصي‌ است‌ كه‌ گناهي‌بزرگ‌ مرتكب‌ گشته‌ است‌، نيز پاك‌ شدن‌ فضاي‌ زندگي‌ و جامعه‌، ازآثار بد گناه‌ و امواج‌ مضري‌ كه‌ گناه‌ منتشر مي‌كند، با وجود اين‌ امور،روزي‌ مردي‌ نزد اميرالمؤمنين‌(ع‌) آمد و گفت‌: من‌ زنا كرده‌ام‌، يعني‌حد زنا را بر من‌ جاري‌ كن‌. حضرت‌ سؤالاتي‌ از او كرد كه‌ شايد جوابي‌بدهد كه‌ حد از او برداشته‌ شود. و سرانجام‌ كه‌ پس‌ از چندين‌ بارمراجعه‌ و اقرار او اجراي‌ حد لازم‌ شد، خشمگين‌ شد و فرمود: چرااين‌ مرد در خانه‌ خود و نزد خداي‌ خود توبه‌ نكرد، و آمد نزد ما اقراركرد. «فوالله‌ لتوبته‌ في‌ ما بينه‌ و بين‌الله‌، افضل‌ من‌ اقامتي‌ عليه‌الحدــ به‌ خدا سوگند، اگر او بين‌ خود و خداي‌ خود توبه‌ كرده‌ بود،(براي‌ پاك‌ شدنش‌ و آمرزيده‌ شدنش‌) خيلي‌ بهتر بود از اين‌ كه‌ من‌حد خداي‌ را بر او جاري‌ كنم‌...»21
14) اميرالمؤمنين‌(ع‌) مي‌فرمود: «مبادا حكومت‌ اسلامي‌،هميشه‌ براي‌ اجراي‌ عدالت‌ به‌ ميان‌ طبقات‌ ضعيف‌ برود، و اموال‌آنان‌ را بگيرد. و زير فشار قرارشان‌ دهد، تا از حكومت‌ ببرند ومأيوس‌ شوند»22
15) اميرالمؤمنين‌(ع‌) مي‌فرمود: «عالمان‌ و آگاهان‌ جامعه‌، دربرابر محروميت‌ محرومان‌ بي‌پناه‌، و قدرت‌ مالي‌ و نفوذ ثروتمندان‌كه‌ موجب‌ همه‌ گونه‌ برخورداري‌ آنان‌ مي‌شود، در نزد خدا مسؤول‌هستند.»23
16) اميرالمؤمنين‌(ع‌)، روزي‌ كارگري‌ مسيحي‌ را ديد كه‌ از كارافتاده‌ بود و گدايي‌ مي‌كرد، اين‌ وضع‌ را ضد جامعه‌ و حكومت‌اسلامي‌ دانست‌، كه‌ كسي‌ از روي‌ نياز دست‌ گدايي‌ به‌ سوي‌ مردم‌دراز كند، فرمود: «از بيت‌المال‌ براي‌ او حقوق‌ ماهانه‌ معين‌ كنند»24
17) اميرالمؤمنين‌(ع‌) مي‌فرمود: «فقط‌ اجراي‌ عدالت‌ (و پايمال‌كردن‌ زندگي‌ طبقاتي‌ و معيشت‌ اشرافي‌) است‌ كه‌ دين‌ و احكام‌ دين‌را زنده‌ نگاه‌ مي‌دارد.25 (پس‌ اگر حاكميتي‌ نام‌ دين‌ بر خود بگذارد، وعدالت‌ معيشتي‌ و قضائي‌ و اجتماعي‌ را اجرا نكند، دين‌ را پايمال‌كرده‌ است‌، و مردم‌ را از دين‌ برانده‌ است‌).
آيا اين‌ سخن‌ درست‌ نيست‌. آيا بايد يك‌ عده‌ انسان‌ بيچاره‌ وزحمتكش‌ مملكت‌ را اداره‌ كنند، و كارهاي‌ سخت‌، و مرزداري‌ وايجاد امنيت‌ و كشته‌ دادن‌ را برعهده‌ بگيرند، تا اندكي‌ رفاه‌پرست‌سرمايه‌ دوست‌ خدانشناس‌- خود و نزديكانشان‌- هرگونه‌مي‌خواهند زندگي‌ كنند، و در سفرها و سفره‌ها، قارون‌ رافراموش‌ كنند. نه‌، اينها خواب‌ است‌ و خيال‌، و دوام‌ ندارد. مردم‌هوشيارتر از اينند كه‌ اين‌ جنايات‌ بي‌سابقه‌ را- آن‌ هم‌ به‌ نام‌ دين‌ واميرالمؤمنين‌(ع‌)- تحمل‌ كنند. به‌ قول‌ خود اميرالمؤمنين‌(ع‌):«الحيف‌ يدعوا الي‌ السيف‌»26
18) اميرالمؤمنين‌(ع‌) مي‌فرمود: «من‌ قدرتمندان‌ را خوار وناتوان‌ مي‌كنم‌، تا حق‌ ضعيفان‌ را از حلقوم‌ آنان‌ بيرون‌ كشم‌، وضعيفان‌ جامعه‌ را چنان‌ قدرت‌ مي‌دهم‌، كه‌ بتوانند به‌ همة‌ حقوق‌خويش‌ برسند»27
19) اميرالمؤمنين‌(ع‌) مي‌فرمود: «شب‌ها برويد و نياز مردمان‌نيازمند را- حتي‌ آنان‌ كه‌ در خوابند- برآورده‌ سازيد»28
20) اميرالمؤمنين‌(ع‌) مي‌فرمود: «اگر حكومت‌، اسلامي‌ باشد،به‌ احدي‌ ظلم‌ نمي‌شود، حتي‌ غير مسلمان‌؛ و زندگي‌ هيچ‌كس‌ بامحروميت‌ و كمبود نمي‌گذرد، حتي‌ غير مسلمان‌»29
21) اميرالمؤمنين‌(ع‌) مي‌فرمود: «اشخاص‌ سازشكار، اشخاص‌فسادپذير (و ضعيف‌ النفس‌ و دنيادوست‌)، و اشخاصي‌ كه‌ بخواهندبه‌ خود و نزديكانشان‌ چيزي‌ برسد، هيچ‌گاه‌ نمي‌توانند حكومت‌اسلامي‌ تشكيل‌ دهند، و مطابق‌ رضاي‌ خدا جامعه‌ را اداره‌ كنند»30
22) اميرالمؤمنين‌(ع‌)، در مورد زني‌ كه‌ خليفة‌ ثاني‌ دستور داده‌بود او را رجم‌ كنند به‌ خليفه‌ گفت‌: «او را ترسانده‌اي‌»، گفت‌: «آري‌»فرمود: «أو ما سمعت‌ رسول‌الله‌(ص‌) يقول‌: لاحد لمعترف‌ بعد بلاء،انه‌ من‌ قيدت‌، او حبست‌، او تهدّدت‌، فلا أقرارله‌ Ñ آيا از پيامبر(ص‌)نشنيدي‌ كه‌ فرمود: هر كس‌ پس‌ از دستگيري‌ به‌ گناهي‌ اعتراف‌ كندحد بر او جاري‌ نمي‌شود. همانا هركس‌ دستگير شود، يا زنداني‌گردد، يا مورد تهديد قرار گيرد و اقراري‌ كند، اقرارش‌ هيچ‌ ارزش‌قضايي‌ ندارد». خليفه‌ آن‌ زن‌ را آزاد كرد. بعد گفت‌: زنان‌ عالم‌ عاجزندكه‌ فرزندي‌ مانند علي‌بن‌ ابيطالب‌ بزايند.
23) اميرالمؤمنين‌(ع‌) مي‌فرمود: «بدترين‌ توشه‌اي‌ كه‌ انسان‌براي‌ آخرت‌ خود بفرستد، ظلم‌ و تجاوز به‌ حقوق‌ مردم‌ است‌» (درمعامله‌ و بازار، در خريد و فروش‌، در قضاوت‌، در فكر و فرهنگ‌...)31
24) اميرالمؤمين‌(ع‌)، شهر كوفه‌ را به‌ هفت‌ بخش‌ تقسيم‌ كرده‌بود. و قسمت‌ همة‌ مردم‌ را از بيت‌المال‌ به‌طور مساوي‌ مي‌داد. يك‌بار كه‌ اجناسي‌ به‌ بيت‌المال‌ رسيده‌ بود، و آنها را به‌ هفت‌ قسمت‌-براي‌ هفت‌ بخش‌ كوفه‌- تقسيم‌ كرد، يك‌ گرده‌ نان‌ زياد آمد، آن‌ رانيز هفت‌ لقمه‌ كرد، و بر سر سهم‌ هر محله‌اي‌، يك‌ لقمه‌ گذارد32
عالمان‌ متعهد نبايد بگذارند، دين‌ خدا و سيره‌ و عمل‌ اولياي‌ خدافراموش‌ شود، تا جوانان‌ سرخورده‌ از عملكردها، دوباره‌ رو به‌ سوي‌دين‌ بياورند.
25) اميرالمؤمنين‌(ع‌)، منطق‌ قرآن‌ كريم‌ را، منطق‌ مساوات‌مي‌دانست‌. روزي‌ شماري‌ از مهاجران‌ و انصار نزد او آمدند، و ازخدمات‌ خودشان‌ به‌ اسلام‌ (چاپ‌ و پخش‌ اعلاميه‌، كمك‌ به‌زندانيان‌ سياسي‌ دورة‌ طاغوت‌- مثلاً) سخن‌ گفتند، و طالب‌پست‌هاي‌ كليدي‌ و امتيازات‌ مالي‌ شدند! علي‌(ع‌) فرمود: «اين‌ مال‌،مال‌ خدا است‌، و شما همه‌ بندگان‌ خداييد. و من‌ در كتاب‌ خدا نظركردم‌، و نديدم‌ كه‌ كسي‌ را بر كسي‌ امتيازي‌ داده‌ باشد»33
26) اميرالمؤمنين‌(ع‌)، به‌ كارگزاران‌ حكومت‌ اسلامي‌ مي‌نوشت‌(آيين‌نامه‌):
أدقوا أقلامكم‌ و قاربوا بين‌ سطوركم‌ واحذفوا من‌ فضولكم‌، واقصدوا قصد المعاني‌، و اياكم‌ و الاكثار، فانّ اموال‌ المسلمين‌لاتحتمل‌ الاضرار34
قلم‌هاي‌ خود را ريز سر كنيد، خط‌ها را نزديك‌ به‌ هم‌ بنويسيد.حرف‌ زيادي‌ ننويسيد. فقط‌ سعي‌ كنيد مقصود را (با كم‌ترين‌ عبارت‌)برسانيد. مبادا در مصرف‌ ذره‌اي‌ زياده‌روي‌ كنيد، زيرا (اموال‌ دولتي‌)،اموال‌ مسلمانان‌ (اموال‌ عمومي‌ و اموال‌ جامعه‌، و يتيمان‌ و محرومان‌و زمينگيران‌ و از كارماندگان‌ و بيوه‌زنان‌، و بيماران‌ بي‌پزشك‌ و دارو،و...) است‌. و هيچ‌كس‌ نمي‌تواند و حق‌ ندارد (سرسوزني‌) به‌ اموال‌عمومي‌ زيان‌ برساند.
يا اميرالمؤمني‌(ع‌)! با اين‌ كه‌ تو خود مي‌داني‌ كه‌ اكنون‌ با اموال‌عمومي‌ (و آنچه‌ متعلق‌ به‌ دور افتاده‌ترين‌ روستايي‌ شكسته‌ بال‌اسير صحرا و خاك‌ است‌، تا محروم‌ترين‌ انسان‌ شهري‌) چگونه‌معامله‌ مي‌شود، و چگونه‌ بر ضد نص‌ قرآن‌ «دولة‌ بين‌ الاغنياء»(حشر، 59/7)، در دست‌ شماري‌ توانگر جلاد مي‌گردد... و خرج‌هاي‌طاغوتي‌، و سفرها و سفره‌ها، چپاولگري‌ چپاولگران‌ جوان‌ بي‌عقل‌ وبي‌دين‌- در حاشيه‌هاي‌ امن‌ و در هر لباس‌-، و سود خواري‌ها، وتعطيل‌ كردن‌ كارخانه‌ها و بي‌كار كردن‌ ده‌ها و ده‌ها خانوار سر به‌بالين‌ خشت‌ نهاده‌ و به‌ بخور و نمير ساخته‌، براي‌ وارد كردن‌ جنس‌توليدي‌ از خارج‌ و به‌ جيب‌ زدن‌ پول‌هاي‌ كلان‌، و... و... و... كه‌ همة‌اينها ناتوان‌ يا خداي‌ ناخواسته‌ خائن‌ بودن‌ مديران‌ را نشان‌ مي‌دهد.
يا اميرالمؤمنين‌(ع‌)، آيا شما فكر مي‌كنيد، خدا ما را مي‌آمرزد، كه‌باز اسم‌ شما را بر خود مي‌نهيم‌، و سال‌ و ماه‌ خود را به‌ آن‌ متبرك‌مي‌كنيم‌، و كساني‌ كه‌ بايد به‌ اين‌ «تسميه‌» بينديشند و اوضاع‌ خود وجامعه‌ را دگرگون‌ كنند، سرسوزني‌ به‌ اين‌ امر نمي‌انديشند.
يا اميرالمؤمنين‌(ع‌)، از خداي‌ متعال‌ بخواه‌ كه‌ ما را از دست‌نفوذي‌ها، دزدان‌ جلاد اقتصادي‌، نفس‌ مال‌دوست‌ و شهوت‌پرست‌،نجات‌ دهد.
يا اميرالمؤمنين‌(ع‌)، بر آبروي‌ حقايق‌ تعاليم‌ قرآن‌، و سنت‌محمد(ص‌) و تعاليم‌ آفتاب‌سان‌ شما نيفزوديم‌، از خدا بخواه‌ كه‌بيش‌ از اين‌ آبروي‌ دين‌ ابدي‌ خدا را نبريم‌!
27) اميرالمؤمنين‌(ع‌) مي‌فرمود: «راه‌ حق‌ و عدالت‌ را بپيماييد،توده‌ها را ناراضي‌ نكنيد، و اشراف‌ بي‌تعهد و امتياز طلب‌ وسرمايه‌داران‌ را از دو ر خود دور كنيد»35
28) اميرالمؤمنين‌(ع‌) مي‌فرمود: «براي‌ قضاوت‌، بهترين‌ وبافضيلت‌ترين‌ قاضيان‌ را انتخاب‌ كنيد، كه‌ نه‌ رشوه‌ مي‌گيرند، و نه‌هيچ‌ رأيي‌ بر آنان‌ تحميل‌ مي‌شود»36
29) اميرالمؤمنين‌(ع‌) مي‌فرمود: «در ميان‌ بازاريان‌ و اهل‌معامله‌، انسان‌ خبيث‌ و طماع‌ بسيار است‌، پس‌ بر نرخ‌ها نظارت‌كنيد، و نگذاريد مردم‌ زير ساطور قصابي‌ اين‌ جلادان‌ پول‌پرست‌ وبي‌وجدان‌ قيمه‌ قيمه‌ شوند»37
30) اميرالمؤمنين‌(ع‌) دربارة‌ كاركنان‌ و كارگزاران‌ و قاضيان‌حكومت‌ اسلامي‌ اين‌گونه‌ بود كه‌ هرگاه‌، خطا يا دزدي‌ كنند، يا رشوه‌بگيرند، آنان‌ را به‌ بدترين‌ صورت‌ افشا كند. روش‌ حكومت‌ اسلامي‌اين‌ است‌. و در بخش‌ نامه‌هاي‌ نهج‌البلاغه‌ (بخش‌ دوم‌)، به‌ اين‌نامه‌هاي‌ تند و افشاگرانه‌- در چندين‌ مورد- برمي‌خوريم‌. غير از اين‌يعني‌ ماست‌مالي‌ كردن‌ جنايت‌ اشخاص‌، به‌ ملاحظة‌ نظام‌، يالباس‌، يا آبروي‌ نظام‌، هرچه‌ باشد ضد اسلام‌ است‌. آيااميرالمؤمنين‌(ع‌)، كه‌ آن‌گونه‌ افشاگري‌ مي‌كرد آبروي‌ اسلام‌ و نظام‌اسلامي‌ را دوست‌ نداشت‌. اينها حرف‌ مفت‌ است‌ و دنيا خواري‌... وباند بازي‌...
و سرانجام‌، اين‌ اميرالمؤمنين‌(ع‌) بود كه‌ مي‌فرمود: بايد حاكم‌اسلامي‌ به‌ كساني‌ كه‌ حرف‌ حق‌ مي‌زنند- اگر چه‌ تلخ‌ باشد- بيشتراحترام‌ بگذارد، كساني‌ كه‌ به‌ عملكردهاي‌ نادرست‌ روي‌ خوش‌نشان‌ نمي‌دهند، و مي‌گويند و مي‌نويسند و مخالفت‌ مي‌كنند. اينان‌مرزبانان‌ راستين‌ دين‌ خدا، و باروهاي‌ استوار اجراي‌ عدالتند. بايدحاكميت‌ در برابر اينان‌ خضوع‌ كند، و مرتفع‌ترين‌ سكو را براي‌«فرياد عدالت‌»، در اختيار آنان‌ بگذارد. آري‌، چنان‌كه‌ 40 سال‌ پيش‌در كتاب‌ «سرود جهش‌ها» نوشته‌ام‌، متاسفانه‌ باز هم‌ بايد همان‌سخنان‌ را تكرار كنم‌.
اجتماعي‌ كه‌ ميدان‌ها و معابرش‌ (با وجود همه‌گونه‌ ظلم‌ ورانت‌خواري‌، و چپاول‌گري‌، و آقازاده‌ پروري‌ و حاشية‌ امن‌سازي‌، ورشوه‌گيري‌ و حق‌كشي‌، همچون‌ گورستان‌هاي‌ كهنه‌، پر ازپيكرهاي‌ بي‌صداست‌ قابل‌ سكونت‌ نيست‌.
مردم‌ بايد يك‌ صدا و با نيت‌ خالص‌، نه‌ با اغراض‌ شخصي‌ يااهداف‌ مرموز، به‌ «امر به‌ معروف‌» و «نهي‌ از منكر» بپردازند، و ابتدامقامات‌ بالا را- چنان‌كه‌ اميرالمؤمنين‌(ع‌) سفارش‌ كرده‌ است‌- امربه‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر كنند، و سپس‌ بازارها و دادگاه‌ها را.كه‌امّالفساد و ويران‌ كنندة‌ بنياد هر جامعه‌، و ضايع‌كنندة‌ ارزش‌هاي‌ديني‌، و سست‌كننده‌ مردم‌ نسبت‌ به‌ دين‌، و سامان‌ گسل‌ آرمان‌هاي‌نسل‌ جوان‌ در هر جامعه‌، دو چيز است‌.
اقتصاد فاسد و قضاوت‌ فاسد.
و هر دو سر در آخور هم‌ دارند.
و اين‌ بود سخني‌- به‌ كوتاهي‌- دربارة‌ «مرزبان‌ بزرگ‌ قرآن‌»،«وجدان‌ انسانيت‌ قرون‌» و «جاري‌ صلابت‌ اعصار»...
اللهم‌ انك‌ تعلم‌ أنّا لانريد- و انت‌ الشاهد الحقّ- الا أن‌نردّالمعالم‌ من‌ دينك‌، و نظهر الاصلاح‌ في‌ بلادك‌، و أن‌ يأمن‌المظلومون‌ من‌ عبادك‌، و أن‌ يقوم‌ الناس‌ بالقسط‌... فيعبدوك‌ و لايشركوابك‌ شيئاً- و لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ العلي‌ االعظيم‌.
اربعين‌ 1422

پي‌نوشت‌ها:

1- نثر، سيروس‌ طاهباز، برگزيدة‌ آثار نيما يوشيج‌/ 265، انتشارات‌بزرگمهر، تهران‌ (1369ش‌).
2. la derniere volonte de "Mahomext ne fut point executeeIl a vait nomme ali..."
Oeuvres. completes, volxi, p. 209, louis Maland.
نيز حماسه‌ غدير/ 30.
3- سرود جهش‌ها/ 34-35 چاپ‌ نهم‌.
4- نهج‌البلاغه‌/ 51.
5- شيخ‌ طوسي‌، التّهذيب‌، 6/154؛ الحياة‌، 6/359.
6- مائده‌، 5/3.
7- شمار اصحاب‌ پيامبر اكرم‌(ص‌)، كه‌ در صحنه‌ غدير حاضربوده‌اند، حتي‌ به‌ روايات‌ بسيار فراوان‌ برادران‌ اهل‌ سنّت‌، بسي‌ بيش‌ از 100هزار تن‌ بوده‌اند. الغدير، ج‌1.
8- احاديث‌ متواتر «ثقلين‌»، در ماخذ معتبر سني‌ و شيعه‌.
9- نهج‌البلاغه‌/ 1025.
10- كافي‌، 8/360- 362؛ بحار، 8/392-394 (چاپ‌ كمپاني‌)؛ الحياة‌،6/142.
11- نهج‌البلاغه‌/ 663.
12- همان‌/ 966.
13- ابن‌ شهر آشوب‌ مازندراني‌، مناقب‌/ 108.
14- غررالحكم‌/ 29؛ الحياة‌، 6/400.
15- نهج‌البلاغه‌/ 839.
16- دعائم‌السلام‌، 2/538؛ الحياة‌، 6/409-410.
17- نهج‌البلاغه‌/ 957.
18- مناقب‌، 2/98.
19- همان‌/ 72.
20- عوالي‌ اللئالي‌، 2/343،ح‌5.
21- فروع‌ كافي‌، 7/188-189.
22- نهج‌البلاغه‌/ 886.
23- همان‌/ 52.
24- وسائل‌الشيعة‌، 11/49.
25- غررالحكم‌/ 30؛ الحياة‌، 6/404.
26- نهج‌البلاغه‌/ 1304.
27- همان‌/ 121.
28- همان‌/ 1200.
29- كافي‌، 8/32.
30- نهج‌البلاغه‌/ 1137.
31- نهج‌البلاغه‌/ 1184.
32- مناقب‌، 2/112.
33- تحف‌العقول‌/ 130، چاپ‌ بيروت‌.
34- مستدرك‌ نهج‌البلاغه‌/ 111، تأليف‌ علاّمه‌ شيخ‌ هادي‌ كاشف‌الغطاء نجفي‌.
35- نهج‌البلاغه‌، عهدنامه‌.
36- همان‌.
37- همان‌.

مقالات مشابه

نقش سیاق در تفسیر آیة تبلیغ

نام نشریهسراج منیر

نام نویسندهعباس اسماعیلی‌زاده, محبوبه غلامی

بررسي تطبيقي آيه ولايت در تفاسير فريقين

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهابراهیم کلانتری, محمدرضا عبدالله‌پور

مؤلفه‌های معناشناسی واژگان قرآن در شیوه تبیینی امام علی(ع)

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهحسین خاکپور, مهرناز گلی, فاطمه اثنی‌عشری, سمیرا دهقان

نگاهی به سیمای امام علی (ع) در قرآن

نام نشریهعیون

نام نویسندهمحمد صادق طالبی, مهناز موسوی, فاطمه ابراهیمی زرندی

نقد شبهۀ ولایت‌نداشتن حضرت علی (ع) در زمان حیات رسول اکرم (ص) در آیۀ ولایت

نام نشریهشیعه‌پژوهی

نام نویسندهمحمدحسن محمدی مظفر, محمدامین مومنی, رقیه یوسفی

آیه مباهله و امامت علی علیه السلام

نام نشریهپژوهش‌های ادیانی

نام نویسندهزهرا امرایی, محمدجواد رضایی ره

بررسی تطبیقی تفسیر مهم‌ترین آیات ناظر بر ولایت امام علی(ع) از منظر فریقین

نام نشریهمطالعات ترجمه قرآن و حدیث

نام نویسندهاصغر طهماسبی بلداجی, علیرضا طبیبی, محمد تیموری